✏✏✏
سالها پیش کتابی خواندم درباره دختری که به همراه خواهرش به یک روستا میرود و برای چند هفته در آنجا زندگی میکند. اتفاقا پسری در روستا به او علاقمند میشود ولی وقتی میفهمد که دختر به زودی روستا را ترک خواهد کرد، افسرده و غمگین نزد دوست صمیمی خود میرود تا کمی سبک شود. این قسمت از داستان را خیلی دوست داشتم. دوست او می گوید : اونا وقتی به این روستا اومدن یه چیزهایی تغییر کرد. اما قراره به زودی برن. و همه چی دوباره به حال اولش بر میگرده.
پسر میگوید: نه. همه چی نه. بعضی از ما دیگه اون آدم قبلی نیستیم.... یه چیزایی برای همیشه تغییر کرده.
هیچ !... برچسب : نویسنده : joody-abot بازدید : 61