من و زپام ها

ساخت وبلاگ

یه زمانی بود وقتی دلم می گرفت روحیه م که بهم میریخت یکم سعی می کردم خودمو آروم کنم و موفق میشدم. بعد هر چی میگذشت زمانی که صرف می کردم برای آروم کردن خودم طولانی تر می شد. اما خیلی راحت می تونستم به بی خیالی برسم. همه چی رو میریختم پشت در ذهنم و درشو می بستم و تمام ...

الان یه مدته دیگه نمی تونم در اون انباری رو ببندم. انقدر پر شده دیگه درش بسته نمیشه. حالا فقط با زور قرص و دارو انگار یه دیوار دیگه روی کل اون در ساختم که فقط بسته بمونه. به زور قرص و دارو ....

وای به روزی که این داروها و قرصا هم جواب نده ...

به قول مادربزرگ دوستم : قرصی شدم رفت

هیچ !...

ما را در سایت هیچ ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : joody-abot بازدید : 35 تاريخ : سه شنبه 7 شهريور 1402 ساعت: 15:54